|
در مدینه چند نفر بیمار جذامی بودند.مردم با تنفّر و وحشت از آنها دوری می کردند.این بیچارگان بیش از آن اندازه که از لحاظ جسمی از بیماری خود رنج می بردند،از لحاظ روحی از تنفّر و انزجار مردم رنج می کشیدند و چون می دیدند دیگران از آنها تنفر دارند،خودشان با هم نشست و برخاست می کردند.یک روز هنگامی که دور هم نشسته بودند و غذا می خوردند، امام سجاد علیه السلام از آن جا عبور کرد.آنها امام را بر سر سفره ی خود دعوت کردند. امام معذرت خواست و فرمود:من روزه دارم.اگر چنین نبود از مرکب پایین می آمدم،ولی در عوض از شما تقاضا می کنم که فلان روز مهمان من باشید. حضرت این را گفت و رفت.روز موعود فرا رسید،امام دستور فرمود تا در خانه اش غذایی بسیار عالی بپزند.مهمان های جذامی طبق وعده ی قبلی حاضر شدند.سفره ای محترمانه برایشان گسترده شد.آنها غذای خود را خوردند و امام سجاد نیز در کنار همان سفره،غذای خود را صرف کرد و به هرکدام از آنها مقداری پول نیز عنایت کرد. داستان راستان ج 2 ص140و141 به نقل از وسائل الشیعه ج2ص457 طراحی و کدنویسی : ثامن تم
Template By : Samentheme.ir
|