نویسنده عاشق امام زمان در پنج شنبه 20 فروردين 1394 | یزید بن مروان از احمقان روزگار بود.درباره ی حماقت های او بسیار نوشته اند از جمله: روزی قلاده ای از مهره ها که زنان برگردن می نهند،بر گردن خویش بست. گفتند: چرا چنین کرده ای؟ گفت: تا خود را گم نکنم. شبی خفته بود و برادرش آن قلاده از گردن او بدزدید و در گردن خود انداخت. چون برخاست،گردن بند را در گردن برادر خود دید و گفت: ای برادر!تو اگر منی،پس من کیستم!!!
دار و ندار مالباخته ای را گفتند: شنیده ایم دیشب دزد به حضرت عالی خورده است. گفت : دروغ است،خیلی احتیاط کرد که مبادا به من نخورد! گفتند: شنیده ایم هرچه داشته ای و نداشته ای ،برده است. گفت:دروغ است،چرا تهمت می زنید؟هرچه داشته ام برده است،هرچه نداشته ام نبرده است! نظرات شما عزیزان: طراحی و کدنویسی : ثامن تم
Template By : Samentheme.ir
|